من وعشقم باهم پیمان زندگی بستیممن وعشقم باهم پیمان زندگی بستیم، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

یکی یک دونه ی من

خدا

خداجونم سلام... این روزهایه حس زیبایی دارم...یه حس قشنگ...که نمیخوام ازدستش بدم چقدرخوبه که من تورودارم.... خدایاهمیشه پیشم باش...
28 آذر 1391

برای تو

اگردیوانگی نیست پس چیست؟؟؟؟؟ وقتی دراین دنیای به ایــــــــــــــن بزرگی دل فقط هوای یـــــــــــــــــــــک نفررا می کند.... ...
11 آذر 1391

بعدازغیبتی طولانی

سلام به روی ماهت گل من بالاخره بعده 10روزخونه ی مامان ایناموندن اومدم خونه....دلم واست یه ذرهههههههههههه شده بودکوشولو...... شبهای محرم خیلی دعاکردم واسه سلامتی خودمو خودتوبابایی......ازام ام وحسین وخداش خواستم اگرقراره بردادنت هست تورو سالم بهم بدن........ نمیدونی که چقدرچشم انتظاری بده.....اخه به توکه داره خوش میگذره کوشولوی من ...مارو اینجاتو کف خود ت گذاشتی فجیع واسه ی توفسقلی که اون بالابالاها داری به ریش من وبابایی میخندی رفتم دکتر..میگفت حلــــــــــــــــــــــــــه حلــــــــــــــــــــــــــــه.....همه چی خوبههههه فقط خوده خوده پدرصلواتیت باید او کی بدی بیای پیشه من.. کوشولو یه خواهش........میشه حالاکه ا...
11 آذر 1391

محـــــــــــــــــــــــــرم

    سلام من به محرم..به ماه دلبره زینب سلام من به محرم...به کاروان بهاری که درمسیره خزان است سلام من به محرم به نازه اشک ابولفضل...به ان دو دست قشنگ و... به زخم مشک ابولفضل...... سلام یه سلام عاشقانه وخالصانه امروز3روز ازمحرم میگذره ...وای که چقدرمحرم ودوست دارم من..می دونی کوچولو ازخداخواسته ام اگه توروبهم دادمحرم بکنمت نذره علی اصغرکوچولو...حتماخودتم دوست داری مامانی......اولین روزه محرم عمه بابایی فوت کردورفت پیش خدا زنه خوبی بود...دوسش داشتم. تواین دهه ی محرم دلم خیلی گرفته ...خیلی پره...خیلی بغض داره... شبهای محرم خیلی شبهای غنگینیه...کوچولوخودت که بیای همه چی میفهمی مامانی......
1 آذر 1391
1